اخیرا بولتن شماره ی جدید سایت شورا مقالات متن خود را در سایت شورا منتشر کرده که یکی از این مقالات نوشته ی دوست عزیزمان جعفر عظیم زاده یکی از فعالین سایت شورا و ازاعضای هیئت مدیره ی "اتحادیه سراسری کارگران اخراجی و بیکار" است. عنوان این نوشته "ارتقا جنبش کارگری و ضرورت حیاتی تغییر رویکردها ی موجود در میان کارگران پیشرو و فعالین کارگری" میباشد. من مقالات زیادی از این فعال عزیز و پیشرو کارگری خوانده بودم و مدتها بود روی آنها موضع داشتم و سعی میکردم مطلبی بنویسم که نوشته ی اخیر ایشان را مناسبترین دیدم تا نکاتی را در اینمورد اشاره کنم.
اتحادیه ی سراسری کارگران اخراجی و بیکارالبته با توجه به اساسنامه ی خود،علیرغم ترتیب دادن "گلگشتها" ی ماهیانه، بنوعی از سندیکالیسم پنهانی رنج میبرد و دلیل آن نوعی گرایش آگاهانه ی منفعلانه نسبت به تشکیل مجمع عمومی در فواصل کوتاهتر و بصورت فعال است. بطوریکه بر طبق اساسنامه ی این سازمان، مجمع عمومی در طول سال یکبار باید تشکیل بشود و آنهم بصورت یک در میان حق ندارد به ترکیب هیئت مدیره دست بزند که در واقع دو سال یکبار میشود. یک سازمان کارگری اگر بخواهد در طول سال یکبار مجمع عمومی خود را با چنین شرایطی برای تغییر هیئت مدیره برگزار کند در واقع بنوعی سرپوشیده وجود آنرا نفی میکند و بهتر است این مجمع اصلا تشکیل نشود. رویکرد انفعالی موجود در اساسنامه نسبت به زمان تشکیل مجمع عمومی رابطه ی مستقیم و علنی با سندیکالیسم موجود در اتحادیه است. تاکید میکنم که اینجا بحث برسر وجود سندیکا بعنوان یک تشکل کارگری و نفی آن در شرایط ممنوعیت تشکلهای کارگری نیست، مسئله برسر همان ارتقا تلاش و مبارزه کارگران است که بدون حضور مستمر و مستقیم آنان این تلاش عقیم میشود. همینطور اشاره به نکات مطرح شده تلاشی برای زیرسوال بردن فعالیتهای ارزشمند هیچ فعال کارگری نیست، بلکه قصد این است که رگه ها و گرایشهای بازدارنده در جنبش کارگری را یافته و مورد نقد قرار دهیم. اگر بخواهیم رابطه ی غیر مستقیم سندیکالیسم و رفرمیسم موجود را با تئوریها و تفکر حاکم بر اتحادیه توضیح دهیم عمدتا باید به نوشته های دوستان فعال کارگری در این سازمان رجوع کرد که نوشته های جعفر عظیم زاده یکی از مهمترین آنهاست. در اکثر نوشته های جعفر عظیم زاده بنوعی عنصر و متد "پروسه ی طبیعی" موجود است (که در نوشته ی اخیر هم در همان ابتدا این متد کاملا عیان است) که عمدتا به این صورت مطرح میشود که هر چیزی زمان خود را دارد و هر حرکتی کارگری باید موقع و زمان ضروری اش برسد و نقد و ایراد گرفتن ابزار خیلی لازمی هم در این روند نیست. در نوشته ی اخیر هم این متد بدین شکل مطرح است که نقد کمیته های کارگری تحت عنوان فرقه گرایی و سکتاریسم موجود در آنها درست نیست و مساوی با یکی گرفتن جنبش کارگری با فرقه های ایدئولوژیک و مذهبی است. در صورتیکه در نتیجه گیری از این قسمت در نهایت به این نتیجه میرسد که اعضا و فعالین کمیته های کارگری مثل؛ کمیته ی پیگیری برای ایجاد تشکلهای آزاد کارگری و کمیته ی هماهنگی از فعالین چپ موجود است، نه مربوط به مراکز تولیدی کارگری. همین پارادوکس کاملا نشان میدهد که مشکل این دوست عزیز این است که در رابطه با کمیته های کارگری منتقدین چپ موجود را تخریب کند و خودیهای چپ موجود را تبرئه. جعفر عظیم زاده بعد از آن مطرح میکند که چگونگی توازن طبقاتی بین طبقه ی کارگر و سرمایه دار در جامعه است که زمینه ی نفوذ فرقه ها را در جنبش کارگری بوجود میاورد. این متد بمصداق این است که حاکم بودن چپ سنتی در جنبش کارگری اوایل انقلاب بدلیل توازن طبقاتی آندوره است و نه ارتباط تاریخی و اجتماعی جنبش چپ با جنبش کارگری. رویکردی که سعی میکند جنبش کارگری را بعنوان یک جنبش انتزاعی و منزه جلوه دهد، در صورتیکه طبق متد مارکس همواره میزان رشد طبقه ی کارگر و جنبش کارگری است که سیستمهای نظری چپ و جنبش کمونیستی مختص بخود و یکسان و مشابه با خود را بوجود میاورد و میدان دید و نقد ما در این رابطه با توجه به این مسئله مشخص میشود و مجاز به آنیم. تجربه ی تاریخی اینرا کاملا به اثبات رسانده است که این دو جنبش کاملا ارتباط ارگانیک با هم دارند و احزاب برایند و تداوم جنبشهای اجتماعی موجود در جامعه است و بمثابه یک پراتیک تاریخی و اجتماعی مشترک محسوب میشوند، وگرنه خلاف این تحلیل بنوعی مقوله ی انحراف، خیانت و رویزیونیسم را به اثبات خواهد رساند و با فرض جدا بودن چپ موجود از جنبش کارگری، رویزیونیسم صحت خواهد داشت. در صورتیکه چپ سنتی از رابطه ی تاریخی و اجتماعی و خانوادگی دانشگاه با جنبش کارگری بوجود آمد. هر چه سرمایه داری بیشتر رشد و توسعه پیدا کرد کرد دانشگاه برخلاف گذشته و اوایل دوره ی سرمایه داری (که عمدتا فرزندان طبقات مرفه و سرمایه دار به آن راه پیدا میکردند)، محل تجمع و زندگی تحصیلی فرزندان کارگری، زحمتکش، اقشار کم در آمد و متوسط گردید که بطور تنگاتنگ از جنبش کارگری تاثیر گرفت و متقابلا تاثیر خود را بر جنبش کارگری نهاد. چپ سنتی و فرقه ای حاصل امتزاج و پیوند تاریخی، اجتماعی و خانوادگی جنبش دانشجویی با جنبش کارگری بود. جنبش چپ دانشجویی در کشورهای تحت سلطه و "جهانسومی"، عمدتا بدلیل کارکرد شغلی خود، عادت داشت به پدیده ها از روی آموخته ها و افکار خود بنگرد. به جنبش کارگری و طبقه ی کارگر و تئوری کمونیسم با متد تقدم تئوری بر جنبش نگریست و ارتباط گرفت. جنبش دانشجویی که توانایی آنرا داشت آثار رهبران چپ را بخواند بدلیل جدا بودن مکانیکی جنبش خود با طبقه ی کارگر چنین تصور کرد که کمونیسم یک ایدئولوژی است و جنبش چپ در دانشگاه این ایدئولوژی را از دانشگاه بدرون طبقه میبرد و طبقه هم با یک دید مکانیکی کارگران و زحمتکشانی هستند که دستانشان پینه بسته و فقیرند. کارگر فقیری که ایدئولوژی کمونیسم را از دانشجوی کمونیست میگیرد و بوسیله ی آن انقلاب میکند . این تصور نوعی زهد و تقدس شبه مذهبی پیدا کرد و اساسا جنبش کمونیستی با این متد به یک "ایدئولوژی مقدس" تبدیل شد. با این وصف چپ سنتی حاصل امتزاج مکانیکی چپ دانشگاهی "جهانسومی" با تئوری چپ و طبقه ی کارگر بود. چپی که تئوری چپ تاریخ گذشته را بخشا خوانده بود و متاثر از آن بود و در اجتماع خود کارگران را بدید مکانیکی دیده بود و از نظر خانوادگی هم اکثرا پدران، مادران و برادران و خواهران وی بودند. در واقع سوخت و ساز اجتماعی و تاریخی و نسبتی طبقه ی کارگر و جنبش کارگری با سوخت و ساز متقابل چپ دانشگاهی ترکیب یافته و چپ سنتی را بوجود آورد. سازمانها و کمیته های کارگری دوره ی اخیر نتیجه و سمبل آخرین مرحله ی تکامل و در نتیجه اضمحلال چپ سنتی اوایل انقلاب میباشد که اتحادیه ی کارگران اخراجی هم جزو یکی از آنهاست و چنانچه نتواند با محیط زیست طبیعی کارگران یعنی مراکز تولیدی کارگری و سنت مجمع عمومی مربوط به آنها ارتباط برقرار کرده و کارگران اخراجی را به همت آنها دوباره به سرکارشان برگرداند، مثل کمیته های کارگری در وضعیت فرقه ای و سنتی خواهد ماند. بدلیل اینکه یک سازمان کارگران اخراجی بدون تکیه به مجمع عمومی فعال خود و بدون پیوند با سازمانهای کارگران شاغل و مطالبات آنها و بدون حمایت متقابل تبدیل به یک سازمان چپ سنتی میشود.
گرایش دیگر جعفر عظیم زاده گرایش ضد حزبی ایشان است. ایشان چه در دوره ای که در کمیته ی پیگیری بود و چه در دوره ی کنونی دارای یک گرایش پایدار ضد حزبی بوده است. همینکه در خود همین نوشته از نفی منزه طلبی چپ موجود به اثبات منزه طلبی طبقه ی کارگر و جنبش کارگری میرسد، گرایش کاملا کارگر کارگریستی و ضد حزبی خود را عیان میسازد و اشاره به تشکل حزبی در این نوشته از طرف ایشان، یا یک گرایش ترکیبی را نشان میدهد یا یک تظاهر صرف است. او در اکثر نوشته هایش یک رگه ی ضد حزبی و سازمانی پیشروان کمونیست و تحصیلکرده را تعقیب کرده است و اختلافات وی در دوره ی کمیته ی پیگیری و رساندن ان بمرحله ی تلاشی و تسلیم آن بدست پست مدرنیستها حاکی از این گرایش ضدحزبی ترکیب شده با قدرت طلبی فردی بود.
و اما نکته ی اصلی که در این نوشته عمدتا قصد داشتم به آن اشاره کنم گرایش سندیکالیستی جعفر عظیم زاده است که پشت یک موضع ظاهرا رادیکال پنهان شده است. این موضع رادیکال عمدتا تحت عنوان دهکده ی جهانی و مثلث سه ضلعی ست که از بخشها و طیفهای اصلی (یعنی دوم خردادی) سرمایه داری ایران، خانه ی کارگر و طیفهایی از سرمایه داری جهانی تشکیل شده و هدفش این است که سرمایه داری ایران را وارد دایره ی انباشت سرمایه داری جهانی (دهکده ی جهانی) کند و در صدد است خانه ی کارگر سیاه را به یک سازمان زرد تبدیل کند. این دوستمان این مواضع بدیع خود را در نوشته های قبلی اش نیز کجدار و مریض لو میدهد و ظاهرا یک موضع خیلی رادیکال است، در صورتیکه از اساس مبانی کمونیسم مارکس را نفی کرده و خود را از دایره ی آن بیرون کشیده است و وارد حوزه ی سندیکالیسم شده است. آنجا که میگوید دهکده ی جهانی، منظورش نفی تز نظم نوین جهانی ست که دیگر به یک وضعیت ارتجاعی و سیاست قرون وسطایی رسیده است. اصطلاح دهکده ی جهانی عمدتا اوایل فروپاشی بلوک شرق مطرح شد که عمدتا بدلیل جو آنتی کمونیستی حاکم در جهان از نظر دمکراسی طلبان جهانی بدید سرمایه داری جهانی مثبت نگریسته میشد. "دهکده ی جهانی" مورد نظر جعفر عظیم زاده سرمایه داری جهانی در شرایط و وضعیتی ست که دارد در مرحله ی ترقی چرخه ی اقتصادی مرتب انباشت سرمایه میکند و نیروهای مولده را رشد میدهد و قرار است کل سرمایه های جهانی با ادغام در یکدیگردر آن تبدیل به سرمایه ی واحد بشوند. و سرمایه های دوم خردادی اصلی و خانه ی کارگر زرد هم به زعم ایشان در این راستا حرکت میکنند. دوست عزیزمان از اینکه فریاد بر میاورد که چپ ایران بجای گیر دادن به تشکلهای کارگری بهتر است اینرا افشاء کند، هدفش براه انداختن گرد و خاکی است تا درفضای مه آلود آن کسی متوجه گرایش و افق اجتماعی اصلی وی یعنی سندیکالیسم نشود. منظورش این است که این رفقای چپ بجای فرقه گرا و سکت گفتن و چوب لای چرخ همدیگر گذاشتن بهتر است این روند اصلی سرمایه داری ایران را تشخیص بدهند و خود را وارد آن کنند. چرا که اگر اینکار را نکنند و از طرف دیگر هم تاکید مکرر به مجمع عمومی اتحادیه ی کارگران اخراجی بکنند (که همان چوب لای چرخ گذاشتن است!) باعث خواهد شد جنبش کارگری و چپ ایران سرکوب بشود و حداقل در روند اصلی جنبش کارگری که سندیکالیسم است نتواند قرار بگیرد و موقعیت مناسب را از دست بدهد. چنین موضعی عمدتا موضع حزب توده در لباس رادیکالیسم است. بدلیل اینکه اولا دیدش نسبت به سرمایه جهانی در لباس "دهکده ی جهانی" مثبت میشود و سپس با اصل دانستن سرمایه های دوم خردادی در نهایت پیروزی را از آن جناح دوم خرداد ارزیابی میکند و جناح راست را در حال استحاله و نفی. منهم بطور منطقی با چنین تحلیلی نه به جنگ نظم نوین جهانی میروم و نه جناح دوم خرداد و خانه ی کارگر و نه سندیکالیسم حاکم در اتحادیه ی سراسری کارگران اخراجی. زمانیکه سرمایه داری جهانی با جناح "خوب" سرمایه (جناح دوم خرداد) اصلاح طلب واقعی علیه جناح "بد" و بنیادگرای راست حاکم در ایران، بطرف ترقی و انباشت برود، طبیعی ست که تجویز مبارزه ی مطلقا میلیتانت با دهکده ی جهانی و جناح دوم خرداد از طرف حتی کمونیسم مارکس و کارگری هم جایز نیست و فقط باید با جناح راست حکومت در افتاد آنهم از طریق سندیکالیسم که واقعا پدر این جناح را در میاورد. به این دلیل من عنوان "سندیکالیسم در لباس رادیکالیسم" را انتخاب کردم که واقعا اصطلاح بسیار مناسبی نسبت به موضع دوستمان جعفر عظیم زاده است. بدلیل اینکه در عمق بحث یک موج مثبت و در حال ترقی حرکت میکند و به یک متد خوش بینانه میرسد. خود من چنانچه حرکتی را از طرف سرمایه داری ایران و جهان در جهت حاکم کردن سازمانهای سندیکایی در جنبش کارگری مشاهده کنم طبیعتا از این روند حمایت میکنم و به آن خوشبینانه نگاه میکنم. با چنین تحلیلی بخشی از سرمایه داری ایران و جهان "مترقی" میشوند. فقط تعجبم از این است که اگر قرار است چنین افقی در ایران حاکم بشود عظیم زاده چرا میخواهند آنرا افشاء کنیم؟!
و اما آخرین نکته. دوست عزیزمان جعفر عظیم زاده از فعالین و رهبران کارگریست و تلاشهای فراوانی در این مسیر انجام داده است. این پارادوکس بطور منطقی و اثباتی در حرکت او در نهایت بنفع سندیکالیسم و رفرمیسم عریان تمام خواهد شد. بدلیل اینکه با چنین برداشتهایی از سرمایه ی جهانی و ایران و جناح دوم خرداد و خانه ی کارگر نمیشود آنرا بنفع رادیکالیسم سوسیالیستی تمام کرد. فقط اصلیترین انتظارم از این دوست عزیز این است که با بنیانهای راست فکری خود به چالش برخیزد که از گذشته برایش به یادگار مانده است. این تحلیلها فرجام و نتیجه ی منطقی متدولوژی "پروسه ی طبیعی" چپ ایدئولوژیک راست است که در نوشته های ایشان از همان ابتدا موج میزند. چپ کارگری دارد به نقطه ی تحول شگرفی میرسد. دارد خود را تکان میدهد و کل نگرش عمیقا سنتی و ایدئولوژیک گذشته خود را از پیکر خود میزداید. من اسم این تحول را مرحله ی دوم چپ کارگری نهاده ام. حیف نیست فعالین کارگری امثال عظیم زاده این چنین اسیر گذشته بماند. واقعا حیف است. زنجیرهای اسارت خود را از دیالکتیک مکتبی زنگار زده بگسلید دوست عزیزم!